نویسنده: دکتر فرهاد شاملو




 

آیا وابستگی نوزاد به مادر طبیعی است؟

نوزاد در ماه های اول زندگی نیاز شدیدی به والدین به ویژه مادر خود دارد. جدا از آن که او بدون حمایت دیگران قادر نیست از خود مراقبت کند و احتیاجات اولیه ی لازم برای ادامه ی حیات را فراهم نماید، برای رشد روانی خود هم نیازمند دیگران است.
وجود یک رابطه ی گرم، ‌صمیمی و مداوم بین مادر و نوزاد برای رشد عاطفی کودک ضروری است. این رابطه موجب رضایت هر دو از یکدیگر می شود؛ نوزاد احساس امنیت می کند و مادر هم از خود رضایت حاصل می کند و هر دو از این رابطه لذت می برند.
تماس بدنی نزدیک مثل بغل کردن نوزاد در مواقع اعلام خطر، موجب افزایش اعتماد به نفس مادر و همین طور خود نوزاد می شود. نوزاد از تماس جسمی و کلامی با مادر مسرور می شود و پایه های رشد اجتماعی در او پی ریزی می شود.
مادران بدون واکنش، کودکانی مضطرب بار می آورند. مادران کم هوش یا کم سن یا بی تفاوت و افسرده ممکن است قادر به پاسخ دهی مناسب به نیازهای کودک نباشند و از ایجاد یک رابطه ی گرم، نزدیک و صمیمی خودداری نمایند.
در صورت فقدان مادر، جانشین او یا حتی پدر می تواند این رابطه ی عاطفی را با کودک برقرار نماید. میزان و کیفیت این ارتباط بیشتر از طول مدت آن، اهمیت دارد.

وابستگی بیش از حد کودک به مادر

کودک در عین حال که نیاز به نزدیک بودن به مادر و برخورداری از محبت او دارد، دارای حس کنجکاوی و تجسس و بازی و گردش در اطراف نیز هست. چسبیدن بیش از حد به مادر مشکل زاست و مانع استقلال خواهد شد. استقلال زیاد هم با وجود این که موجب کسب مهارت های بیشتر می شود ولی کاهش برخورداری از حمایت مادر و احتمال پیشامد خطر برای کودک نوپا را درپی دارد.
البته کودک زیر یک سال چندان توانایی تحرک و دور شدن خود به خودی را از مادر ندارد ولی در ماه های آخر سال اول می تواند چهار دست و پا یا به کمک کالسکه های سیار به اکتشاف دنیای پیرامون خود بپردازد.
تنظیم تعادل بین نزدیکی به مادر و برخورداری از حمایت او از یک طرف و کسب استقلال و حفظ آرامش در دوری از مادر از طرف دیگر موضوع مهمی است که از اواخر سال اول زندگی کودک اهمیت پیدا می کند. احساسی که کودک در هنگام جدا شدن از مادر نسبت به او دارد، به «دلبستگی» موسوم است. دلبستگی کودکان به دو نوع تقسیم می شود:‌دلبستگی ایمن و دلبستگی ناایمن.

دلیل دلبستگی کودک به مادر چیست؟

مادر منبع مهم تأمین غذای کودک است. کودک به ویژه در زیر سن یک سالگی در مورد غذای خود وابستگی کامل به مادر دارد. ولی فقط این نیاز برای توجیه دلبستگی فراگیر کودک به مادر کافی نیست. بررسی ها نشان داده که در دلبستگی کودک به مادر چیزی فراتر از نیاز به غذا در کار است. آن چه که برای کودک به خصوص در اوایل زندگی مطرح می باشد، احساس برخورداری از مراقبت مادرانه است. مادر منبع ایجاد امنیت در اوست. کودک در سال اول زندگی در زمان گرسنگی، ترس و تنش، به تماس جسمی با مادر نیاز پیدا می کند و به سمت او می رود.
اگرچه کودک بدون مادر قادر به فراهم آوردن غذای مورد نیاز و ادامه ی زندگی نیست ولی بررسی ها نشان داده که کودکان مادرِ گرم را بر مادرِ تغذیه گر ترجیح می دهند. مدل های عروسکی مادر گرم و نرم، نوزاد انسان و سایر حیوانات را بیشتر از مادر تغذیه گر به خود جلب می کند. کودک گرسنه ای که به سمت مادر تغذیه گر می رود، پس از سیر شدن به سرعت به سمت مادر گرم برمی گردد.
نیاز کودک به احساس امنیت برای او بسیار مهم است. جدایی زودرس از مادر و فقدان برقراری پیوند و دلبستگی استوار با مادر در سال های اولیه ی زندگی، موجب ناتوانی فرد در برقراری روابط نزدیک در دوران بزرگسالی خواهد شد. این افراد در دوست گیری ناتوانند و مادر خوبی هم نمی شوند.

دلبستگی ایمن

چنان که ذکر شد کودک هم برای کسب آرامش و اطمینان و اعتماد نیاز به حمایت و محبت مادر دارد و هم نیازمند استقلال و حفظ این آرامش و اطمینان در هنگام جدایی از مادر است. رسیدگی به نیازهای کودک، واکنش به گریه ی او، بغل کردن و ابراز محبت، وفق دادن پاسخ های خود با نیازهای کودک شیرخوار، تنظیم ساعات غذا خوردن، زمان توقف غذا و توجه به ترجیح غذایی او، همه سبب ایجاد حس اطمینان و اعتماد در کودک می شود.
مادر در عین مراقبت باید به تدریج به کودک اجازه دهد خود به اکتشاف در محیط بپردازد و در عین حال که از خطر محافظت می شود، اولین گام های استقلال و اعتماد به خود را نیز بردارد. تنظیم تعادل بین این دو موضوع، به کودک دلبستگی ایمن می بخشد.
بررسی ها نشان می دهد کودکانی که دلبستگی ایمن دارند و تجربه ی مراقبت گرم مادرانه را داشته اند، بعدها در ایجاد رابطه ی اجتماعی و اعتماد به دیگران بهتر عمل می کنند؛ شادترند و موفقیت اجتماعی بیش تری دارند. هم چنین خود را قابل دوست داشته شدن و دیگران را دوست داشتنی می دانند.
این کودکان پشتکار و اشتیاق بیش تری برای حل مسائل دارند و در مواجه شدن با مشکلات کم تر سرخورده یا عصبانی می شوند یا گریه می کنند؛ در بزرگ سالی روابط اجتماعی آن ها خوب است و آمادگی کمک خواستن از دیگران را دارند.
کودکی که دلبستگی ایمن دارد، معمولاً خون گرم و مشتاقِ بازی با دیگر کودکان است، روابط خوب و پرعاطفه ای با دیگران دارد، هم کاری و مسئولیت پذیری بیشتری دارد،‌ در دوست یابی موفق است و در زمره ی شاگردان محبوب کلاس درس به حساب می آید. از نظر ‌آماری حدود 60 درصد بچه ها از دلبستگی ایمن برخوردارند و نوزادان دختر برای کسب آن زمینه ی بیشتری دارند.
به طور کلی توصیه بر آن است که مادر از محبت و نزدیکی کامل شروع کند و به تدریج و به تناسب توانایی های کودک به وی اجازه دهد تا به تنهایی بتوانند انجام بعضی کارها را امتحان کند و از توانایی های خود نیز مطمئن شود و در عین حال حس کند دیگران هم آمادگی کمک به او را دارند.

دلبستگی ناایمن

حدود 40 درصد کودکان دلبستگی ناایمن دارند. عواملی مثل افسردگی مادر، اعتیاد مادر، بدرفتاری او با کودک یا سختگیری و وسواس می تواند عاملی برای ایجاد دلبستگی ناایمن در کودک شود.
رسیدگی نکردن به کودک، بی توجهی به گریه های او و نادیده گرفتن نیازهایش، بی ثباتی در رفتار با کودک و این که مادر هر وقت خودش تمایل پیدا کرد، کودک را در آغوش گیرد و نه در زمانی که کودک احتیاج دارد، از جمله عواملی هستند که موجب می شوند کودک از زندگی در کنار مادر احساس رضایت نکند، به خود و دیگران بی اعتماد شود و دیدگاه مثبتی نسبت به زندگی پیدا ننماید. مادرانی هم که چسبندگی زیادی به کودک خود دارند، مانع آزادی و استقلال او می شوند و این کودکان نیز فاقد اعتماد و اطمینان به خود می شوند.
بررسی ها نشان می دهد کودکانی که دلبستگی ناایمن دارند، در آینده، اضطراب و پرخاشگری بیشتری دارند، از اعتماد به نفس خوبی برخوردار نیستند، در حل مسائل مربوط به خود ناتوانند، دچار خشم و ناکامی می شوند، به ندرت از دیگران کمک می خواهند، کنجکاوی و پیگیری و تلاش کم تری دارند، رهنمودهای بزرگسالان را نادیده می گیرند یا رد می کنند، زود از تلاش دست می کشند و حرف گوش کن نیستند، گوشه گیرترند، دلبستگی عاطفی کمتری دارند، با خواهر و برادر خود زیاد دعوا می کنند و تحت تأثیر دوستان قرار می گیرند.

ارتباط کلامی با نوزادان چه اهمیتی برای آنان دارد؟

نوزادان نسبت به صدای انسان حساس و بدان علاقه مندند. در یک آزمایش، نوزادانی را که چند روز بیشتر از عمرشان نگذشته بود تحت بررسی قرار دادند. وقتی آن ها صدای انسان را به صورت زنده یا ضبط شده می شنیدند، به پستانک های خود مک های محکم تری می زدند که نشانگر توجه آنان بود. آن ها برای صداهای غیرگفتاری و ناآشنا این عکس العمل را نشان نمی دادند.
این نوزادان نسبت به صدای ضربان قلب و آوای کلام مادر نیز همین واکنش را داشتند. توجه آن ها به صدای آشنای مادر بیشتر از صداهای غریبه بود و صدای مادر را به صداهای دیگر ترجیح می دادند. ولی در این سن صدای پدر با صدای مردان دیگر برای شان تفاوتی نداشت. رابطه ی جسمی و کلامی مادر با نوزاد تأثیر مهمی بر احساس امنیت و آرامش کودک دارد.
مادران به طور غریزی نوزاد را در بغل می گیرند و با او زمزمه می کنند. ارتباط عاطفی ناشی از این رفتار مادر، به کودک در مقابل جهان ناآشنا و جدید، اطمینان و اعتماد می بخشد.

آیا ترس از غریبه ها طبیعی است؟

نوزادان از غریبه ها ترس ندارند و در ماه های اول تولد بدون ترس آغوش هر کسی را می پذیرند. اولین نشانه های ترس از بیگانه در حدود 26 هفتگی (نوزاد شش ماهه) ظاهر می شود ولی تا حدود 32 هفتگی (7/5ماهگی) کاملاً رشد نیافته است. نوزاد در سن حدود هشت ماهگی، در صورت تماس با بیگانگان، با گریه و چسبیدن به مادر، اضطراب خود را نمایش می دهد.
به نظر می رسد که در این سن، کودک توانایی تشخیص سایر مردم از مادر (یا مراقبتگران آشنا) را پیدا کرده و آن ها را از مادر تفکیک می کند. به همین سبب در صورت نزدیک شدن ایشان واکنش نشان می دهد. او حتی اگر در بغل مادر هم باشد، و فرد غریبه ای را ببیند دچار اضطراب می شود.
تا قبل از سن شش ماهگی حافظه ی کودک رشد چندانی ندارد و او قادر نیست به خوبی اتفاقات گذشته را به یاد آورد؛ به این دلیل نمی تواند سایر افراد را دقیقاً از مادر تفکیک کند و از آنان چندان نمی ترسد. ولی با رشد حافظه به تفاوت های افراد با دقت بیشتری توجه می کند و غریبه ها را از آشنایان تمیز می دهد و نسبت به آن ها احساس خطر و ترس پیدا می کند.
کودکانی که فقط با یک مراقبتگر (معمولاً مادر) در ارتباطند، بیشتر از بچه هایی که با مراقبتگرهای متعدد در داخل خانواده در تماس هستند، ترس از غریبه پیدا می کنند. آن ها فقط با مادر خود اُخت شده اند و از دیگران می ترسند.
کودک هشت ماهه، آشنا را از ناآشنا به خوبی تشخیص می دهد. او افراد، محیط ها و اتفاقات غیرمعمول یا غیرقابل پیش بینی را کشف و در مقابل آن ها احساس خطر می کند. عوامل مختلفی که ناآشنا و غیرقابل انتظارند، او را می ترسانند. ماسک های ترسناک که کودک چهارماهه معمولاً به آن ها لبخند می زند، در هشت ماهگی او را بیمناک و پریشان می کند.
به تدریج که کودکان با افراد غریبه و اشیای غیرمعمول آشنا می شوند و یاد می گیرند که خطری از جانب آن ها متوجه ایشان نیست، ترس از غریبه کاهش می یابد و با تجربه ای که می آموزند قادر می شوند، افراد و اشیای بی خطر را از حوادث تهدیدآمیز تفکیک کنند.

آیا بی قراری نوزاد پس از جدا شدن از مادر طبیعی است؟

تا پیش از سن ده ماهگی نوزادان اضطراب جدایی از مادر را ندارند. نوباوه نمی تواند غیبت والد خود را احساس کند؛ مگر این که قادر باشد به یاد آورد که والدش چند دقیقه ی پیش حضور داشته و سپس آن را با غیبت کنونی او مقایسه نماید. حافظه ی کودک تا قبل از ده ماهگی هنوز آن قدر رشد نکرده که بتواند به یاد آورد مادری در کنارش بوده و حالا نیست. از این رو برای رسیدن به او بی تابی نمی کند؛ مگر این که نیازی داشته باشد یا آزار و دردی احساس نماید. در این صورت به وسیله ی هر فرد دیگری جز مادر نیز آرام می شود؛ با این که مادر را از دیگران تشخیص و او را ترجیح می دهد ولی در غیاب مادر به یاد او نیست.
اگر با پارچه ای یک اسباب بازی را که کودک 7- 8 ماهه دست به سوی آن دراز کرده است، بپوشانیم، کودک بلافاصله از خواسته ی خود دست می کشد؛ گویی که آن اسباب بازی وجود نداشته است. حافظه ی کودک نمی تواند عروسک را به یاد آورد و این کودک بی تابی نمی کند.
اما کودک ده ماهه می فهمد که حتی وقتی یک شیء خارج از دید اوست، باز هم وجود دارد. این کودک حالا به دنبال عروسک پنهان شده زیر پارچه می گردد. از این رو می گوییم که کودک مفهوم پایداری اشیا را دریافته است. یعنی او از شیء غایب بازنمایی ذهنی دارد.
کودک ده ماهه از مادر در ذهن و خاطره ی خود طرح واره ای تشکیل می دهد. او کاملاً مادر را می شناسد و در صورت غیاب وی، نبودنش را احساس و او را طلب می کند. حالا حتی بدون نیاز به مادر هم در جست وجوی اوست و بی تابی می کند و با بازگشت مادر آرام می شود.
این اضطراب از ده ماهگی تا هجده ماهگی وجود دارد و پس از این سن از بین می رود. کودک با شروع به خزیدن و دور شدن از مادر، آغاز به یادگیری و تحمل جدایی می کند، ولی مکرراً باز می گردد و برای کسب اطمینان به دنبال مادر می گردد. به تدریج با جدایی ها و بازگشت های مادر و دور و نزدیک شدن های خود تطابق پیدا می کند و یاد می گیرد که به دنبال جدایی ها مجدداً مادر را خواهد دید و این امر بهتر به یاد او می ماند. او می تواند بازگشت مادر را پیش بینی نماید و به همین سبب کم کم از اضطرابش کاسته می شود.
عامل دیگر، رشد خودپیروی و استقلال است. کودک یک ساله هنوز تاحد زیادی متکی به مراقبت بزرگ سالان است. بعد از هجده ماهگی، با رشد حرکت و تکلم، اتکای وی به مراقبتگران کم می شود و خود می تواند به سمت ایشان برود یا صدای شان کند و دیگر حضور یا غیبت ایشان چندان برایش مهم نیست.
منبع مقاله :
شاملو، فرهاد(1388)، زندگی روانی کودک تا یک سالگی (کودک شیرخوار خود را بشناسیم)، تهران: نشر قطره، چاپ اول